دنیزدنیز، تا این لحظه: 12 سال و 6 روز سن داره
پیوند عشق ماپیوند عشق ما، تا این لحظه: 15 سال و 6 ماه و 1 روز سن داره

دنیز ماه نی نی مامان و بابا

.......یادش بخیر

1392/12/3 23:47
نویسنده : مامان رویا
204 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بچه بودیم از آسمان باران می آمد

 

بزرگ شده ایم از چشمهایمان اشک می آید!

بچه بودیم همه چشمای خیسمون رو میدیدن

 

بزرگ شدیم هیچکی نمیبینه

 

بچه بودیم تو جمع گریه می کردیم

 

بزرگ شدیم تو خلوت اشک می ریزیم

بچه بودیم راحت دلمون نمی شکستن

 

بزرگ شدیم خیلی آسون دلمون می شکنه

 

 

بچه بودیم همه رو ۱۰ تا دوست داشتیم

 


بزرگ که شدیم بعضی ها رو هیچی

 


بعضی هارو کم و بعضی ها
 رو بی نهایت دوست داریم


بچه که بودیم قضاوت نمی کردیم و همه یکسان بودن

 

بزرگ که شدیم قضاوتهای درست و غلط باعث شد که

 

اندازه دوست داشتنمون تغییر کنه

 


کاش هنوزم همه رو

 


به اندازه همون بچگی ۱۰ تا دوست داشتیم

بچه که بودیم اگه با کسی

 

 دعوا میکردیم ۱ ساعت بعد از یادمون میرفت

 

بزرگ که شدیم گاهی دعواهامون سالها تو یادمون مونده و آشتی

نمی کنیم

 

 

  بچه که بودیم گاهی با یه تیکه نخ سرگرم می شدیم


بزرگ که شدیم حتی ۱۰۰ تا کلاف نخم سرگرممون نمیکنه

بچه که بودیم بزرگترین آرزومون داشتن کوچکترین چیز بود

 

بزرگ که شدیم کوچکترین آرزومون داشتن بزرگترین چیزه

بچه که بودیم آرزومون بزرگ شدن بود


بزرگ که شدیم حسرت برگشتن به بچگی رو داریم

بچه که بودیم تو بازیهامون همش ادای بزرگ ترها رو در می آوردیم


بزرگ که شدیم همش تو خیالمون برمیگردیم به بچگی

بچه بودیم درد دل ها را به هزار ناله می گفتیم همه می فهمیدند

 

بزرگ شده ایم درد دل را به صد زبان به کسی می گوییم... هیچ کس

نمی فهمد

بچه بودیم دوستیامون تا نداشت


بزرگ که شدیم همه دوستیامون تا داره

بچه که بودیم بچه بودیم

 

بزرگ که شدیم بزرگ که نشدیم هیچ، دیگه همون بچه هم نیستیم

شاید به روی خودمون نیارییم

 

  ولی همیشه ذهنمون پر از این آرزوست که :

 


 ای کاش هیچ وقت بزرگ نمی شدیم

 

و هنوزم تو عالم بچگی بودیم

 
   

     همون دوران بچگی هایی که پر از عشق بود و شور و نشاط و

سرزندگی ...

دلم برای پاکی دفتر نقاشی و گم شدن در آن
خورشید همیشه خندان، آسمان همیشه آبی
زمین همیشه سبز و کوههای همیشه قهوه ای
دلم برای خط کشی کناردفتر مشق با خودکار مشکی و قرمز
برای پاک‌کن های جوهری و تراش های فلزی
برای گونیا و نقاله و پرگارو جامدادی 
دلم برای تخته پاک‌کن و گچ های رنگی کنار تخته
برای اولین زنگ مدرسه
برای واکسن اول دبستان 
برای سر صف ایستادن ها 
برای قرآن های اول صبح و خواندن سرود ایران اول هفته 
دلم برای مبصر شدن ، برای از خوب ، از بد 
دلم برای ضربدر و ستاره
دلم برای ترس از سوال معلم
کارت صد آفرین
بیست داخل دفتر با خودکار قرمز 
و جاکتابی زیر میزها ، جانگذاشتن کتاب و دفتر 
دلم برای لیوان‌های آبی که فلوت داشت 
دلم برای زنگ تفریح 
برای عمو زنجیر باف بازی کردن ها
برای لی‌لی کردن
دلم برای دعا کردن برای نیامدن معلم
برای اردو رفتن
برای تمرین های حل نکرده و اضطراب آن
دلم برای روزنامه دیواری درست کردن
برای تزئین کلاس
برای دوستی هایی که قد عرض حیاط مدرسه بود
برای خنده های معلم و عصبانیتش
برای کارنامه.... نمره انضباط
برای مُهرقبول خرداد
دلم برای خودم 
دلم برای دغدغه و آرزو هایم
دلم برای صمیمیت سیال کودکی ام تنگ شده
نمی دانم کدام روز در پشت کدام حصار بلند کودکی ام را جا گذاشتم 
کسی آن سوی حصار نیست کودکی ام را دوباره به طرفم پرتاب کند؟

 

 

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)