......سی و یک ماه تمام شد
ماهگیت مبارک
مي خواهم اين روزهايت را بنويسم.
روزهاي دوست داشتني 30 ماهگيت را ...
اين روزها ميدوي...
دويدن به معناي واقعي...
صداي پاهاي كوچكت روي زمين
و قهقهه هايت در هوا خانه را شور مي بخشد.
حس خوب زندگي مي دهد.
اين روزها شعر مي خوانيم...
مثل قبل ...زياد
و تو هم چنان آنها را با من تكرار مي كني....
داستان سیندرلا, شنل قرمزی, جک و
لوبیای سحرآمیز, زیبای خفته, حسن کچل,
جوجه اردک زشت رو شکسته بسته تعریف میکنی
اين روزها تو بايد همه چي را بداني..
همه چيز و همه چيز.
سوالهايت هنوز ادامه دارند و شيرينند.
این روزها دیگه برا خودت خانمی شدی,
مستقل مستقل.....
وقتی می رسیم خونه همه ی لباسهاتو
خودت در میاری و میذاری کمد
...
و هم چنان عاشق توپ بازی هستی
اين روزها بزرگ شده اي
آن قدر كه ديگر مي شود روي بودن
و همكاريت حساب باز كرد و لذت برد
لذت داشتن يك خانم كوچك كه لذت چيزي نيست
جز تماشاي تو دنیز من.....