خاطرات مکه
خاطرات مکه
فرودگاه شهید مدنی تبریز - ساعت 18:30 سالن انتظار
93/11/13 روز دوشنبه
ساعت 19:30 پرواز از تبریز به جده
ساعت 22:50 فرود در جده
ساعت 1:35 حرکت از جده به مدینه
دنیز مامان بدجوری به فکرفرو رفته......
ساعت 6:30 رسیدن به مدینه
هتل نزول الشاکرین در مدینه.......
سه شنبه ساعت 10 اولین زیارت از مسجد النبی
بیرون قبرستان بقیع
خوشگل مامان هم به خاطر تکراری شدن
فضای اتاق تو هتل مجبورا اینجا رو برای
بازی انتخاب کرده.....
ورودی 5 مسجدالنبی
که درست روبه روی هتل ما بود و ماهم به
راحتی می تونستیم بریم زیارت
ناناز مامان اینجا بدجوری خودشو گرفته
میدونین چرا؟؟......
چون تو مسابقه ای که تو هتل
برگزار می شد برنده شده
اول به خاطر رنگ آمیزی
بعد به خاطر خوندن لبیک هاش و
در آخر هم به خاطر خوندن سوره ی کوثر
زیارت دوره تو مدینه
شهدای احد - خندق - مسجد قبا -
مسجد قبلتین - مسجد امیرالمومنین
حال و روز مامان در این زیارت های دوره
البته بابایی هم به این حال و روز دچار بود ......
فقط بهونه میگرفتی و به
هیچ صراطی مستقیم نبودی....
اندراحوالات شلوار دنیز........
جلوی مسجد ذو قبلتین که روحانی
کاروان داشت توضیحات لازم رو میداد
شما یه هویی شیطنت به سرت زد و
دلت هوای دویدن کرداین بود که پات لیز خورد
و افتادی تو گل و شلوارت و کفشهات به این
روز افتاد و بابایی هم که تو رو بغل گرفت تا بریم
به سمت اتوبوسها حال و روزی کمتر از تو نداشت
خلاصه ما نتونستیم بریم داخل مسجد
و چون با خودمون لباس بر نداشته بودیم
مجبور شدیم با آب معدنی هایی که داشتیم
اول تو رو حموم کنیم و بعد هم از اون
دستفروشهایی که اونجا بود لباس بخریم
وقتی اونا دیدن تو بدجوری داری گریه میکنی
یکی از اون خانمهای سیاهپوستی که داشت لباس
می فروخت یه شلوار گلمن گلی صورتی
بهت هدیه دادو یکیش هم چندتا شکلات داد.....
دنیز مامان تو لباس احرام ........
چند ساعت قبل از حرکت به سمت
مسجد شجره برای محرم شدن
لابی هتل - ساعت 15 روز شنبه 93/11/17
حرکت به سمت مسجد شجره
ساعت 17 محرم شدیم و ساعت 19:30
به سمت مکه حرکت کردیم
دنیز و بابایی
دنیز و دوستش مبین
اسرا و دنیز و ملیکا
ساعت 00:30 رسیدیم به
هتل ابراج التیسیر در مکه
قرار برای رفتن به طواف ساعت 6:30
اولین لحظه ی دیدن کعبه
ساعت 7:30 و شروع اعمال
و ساعت 10:30 پایان اعمال
(البته بدون حضور دنیز )
روز دوشنبه 93/11/20 ساعت 16
دنیز مامان وارد مطاف شد
و سعادت دیدن خانه خدا هم
نصیب فرشته ی نازم شد
و حدود ساعت 18 برگشتیم هتل
این بو که به قول خودش
دنیز م حاجی به به شد
وقتی گفتم دنیز هرچی از
خدا بخوای بهت میده......
فورا گفت:
پاستیل بیده پخک (پفک)
درادامه
با زبون ساده و خیلی رک گفت:
وردااااااااااااا.......
از همه ی اینا که بگذریم
اون دعا هایی که بهت یاد داده بود م رو
همچین از ته دل از خدا خواستی که آدم
تنش میلرزه وقتی فیلمش رو نگاه میکنه......
آلله منی خوسبخت اله
آلله منی خانوم دختور اله
دوست های هندی دنیز
دوست کره ای دنیز
این دوستش هم آخرسر
ندونستیم اهل کجا بود
قیافه ی خوشگل مامان
موقع عزاداری در جبل الرحمه
غار حرا
قبرستان ابیطالب
کوه ثور
جبل الرحمه
